به گزارش روابط عمومی اداره کل کتابخانه های عمومی چهارمحال و بختیاری، محفل ادبی «راویان بالندگی» با حضور فرهاد خلیل مقدم، مدیرکل کتابخانه های عمومی استان؛ جواد حیدری، استاد دانشگاه و رئیس اداره کتابخانه های عمومی شهرستان بروجن و حضور برخط مریم ترنج، شاعر و فرزند مرحوم تیمور ترنج؛ علی داودی، عضو شورای ادبی نهاد و جمعی از اصحاب رسانه، به یاد شاعر فقید تیمور ترنج و پاسداشت تلاش های همایون علیدوستی و مرید محمدی، چهره های فعال و پیشکسوت شعر انقلاب روز دوشنبه ۲۷ بهمن ماه در اداره کل کتابخانه های عمومی استان برگزار شد.
در این آیین مدیرکل کتابخانه های عمومی استان بیان کرد: شعرای شعر انقلاب حماسه را حماسه سرایی کردند و از جان گذشتگی و شهادت و تلخی ها و شیرینی های زمان انقلاب را با زبان شعر برای نسل جدید بیان کردند. ارزش این اقدام را می توان اینگونه بیان کرد که شاعران و حماسه سرایان انقلاب، جریان عاشورایی انقلاب را زینب وار به آیندگان منتقل و سختی های شبهای سیاه و سردِ قبل از انقلاب را در بهار انقلاب ترانه سرایی کردند.
وی در بخش دیگری از سخنان خود به شاعر فقید تیمور ترنج اشاره کرد و افزود: کاری که رزمندگان اسلام انجام دادند و صحنه جنگ را با خون خود همچون صحنه ای از عاشورا دوباره تکرار کردند، تیمور ترنج با شعر خود محتشم وار آنچه بر یاران خمینی(ره) گذشت را برای بازماندگان از کاروان حسینیان دفاع مقدس بیان کرد.
سپس علی داودی، عضو شورای ادبی نهاد به سابقه طولانی شعر در استان چهارمحال و بختیاری اشاره کرد و افزود: تیمور ترنج به گردن شعر کشور و استان حق دارد و با طبعی لطیف و ذهنی خلاق جریان نوگرایانه ای را در ادبیات دفاع مقدس در پیش گرفت.
وی همچنین به شعرای پیشکسوت و فعال شعر انقلاب در استان اشاره کرد و افزود: همایون علیدوستی، شاعر برجسته ای است که با گویش های مختلف و مجموعه های مستقل در حوزه های گوناگون خوش درخشید و اشعاری ارزشمند در موضوعات مختلف از جمله موضوع انقلاب سرود.
داودی در ادامه مرید محمدی را از مفاخر استان عنوان کرد و اظهار داشت: بسیاری از شاعران نسل جوانِ این استان از مکتب این شاعر آیینی درس ها گرفته اند.
در ادامه برنامه علاقه مندان به شعر و ادبیات، کلیپ هایی از زندگی تیمور ترنج و شعرخوانی سال ۱۳۶۰ همایون علیدوستی به تماشا نشستند و سپس شعرا به خواندن شعرهای خود پرداختند.
شعری از تیمور ترنج که توسط فرزند وی، مریم ترنج قرائت شد:
برای مردم خرمشهر «سرود بازگشت»
بازگشتهایم
و تصویر خاموش خاطرهها را
بر دیوارهای شهر نگاه میکنیم.
بازگشتهایم
بر دروازهها قفلهای زنگار بسته نشستهاند
آینههای شکسته
نور را
در خود مدفون کردهاند
بر چمنزاران سوخته
لکههای کدر خون ماسیدهاند.
و ترکشها
دیوارهای شهر را
همچون تنی آبلهگون
هزاران روزنه گشودهاند
بازگشتهایم
تا تنور کوچک خانهمان را
که خاکستری سرد را قی میکند
آتش برافروزیم
تا افشانههای گیسوان نخلهای شکسته را
که باد
بر خاک و لجن میمالد
به نوازش بنشینیم
تا اسکلتهای بال گشوده قناریها را
از میان آروارههای قفس
پرواز دهیم
تا کلون درها
عطر آشنای دستانمان را
از یاد نبرند
بازگشتهایم
هنوز هم از بندرگاه
بوی عرق تن کارگران میآید
هنوز هم در چرداغ
عطر نفسهای زنان پیچیده است
هنوز هم طنین تپش خونی را
که در سرانگشتان سلوا میزند
میتوان شنید
هنگام
که با رخسارهی آفتاب سوختهاش حصیر میبافت
بازگشتهایم
هر هجای این دستان قلم شده
یادآور نوازشیست
هر هجای این جمجمههای شکسته
یادآور خاطرهایست
هر هجای این قلبهای دریده
یادآور عشقی است
هر هجای این لبان بر خاک ریخته
یادآور سرودیست
بازگشتهایم
تا این زخمی را
که بر گرده خونین خاکمان نشاندهاند
التیام دهیم.
مرید محمدی(شاعر پیشکسوت شعر انقلاب)
رخ یار
غزلی از تو شنیدیم و گرفتار شدیم
غزلت را به دل و دیده خریدار شدیم
سخن خوب تو شیرینی جان افزا داشت
که ز شورآوری شعر تو سرشار شدیم
شورشی کرده به پا واژه منصوری تو
که چنین رقص کنان مست سر دار شدیم
هرچه بیداری جان است و دگرگونی دل
از تو دیدم و به پیغام تو بیدار شدم
دل رنجور به تاراج بلا رفته و ما
ذره بودیم و به الطاف تو بسیار شدیم
از بت میکده گفتی و از آن محشر عام
پایکوبان به در میکده ناچار شدیم
زین تغابن که تو رفتی و دل از گریه گذشت
دل و دین باخته تا منزل خمار شدیم
تن بیمار شکستیم به تاراج غمان
روی زیبای تو را یکسره بیمار شدیم
مانده بودیم میان گذر شک و یقین
تو یقین کردی و مالایق بازار شدیم
خرقه از آتش هجران تو آتش زده ایم
که چنین سبحه بکف طالب زنار شدیم
چون تو هرگز نسروده است کسی چهره دوست
تو بیان کردی و ما مست رخ یار شدیم
تاب هر درد و بلا بی تو عذاب است و مرید
می کند مویه و از درد تو غمخوار شدیم
******
شراب غم
بدور از تو با گریه خو کرده بودم
شراب غمت در گلو کرده بودم
به یادت به هر گوشه سینه خود
نهانی ترا جستجو کرده بودم
به دور از تو در منزل ابری دل
به باران اشکم وضو کرده بودم
به دهلیز دل گر بیایی ببینی
که صد لایه غم تو به تو کرده بودم
تو باید بیایی واز شب بپرسی
چه اندازه ات آرزو کرده بودم
دگر هیچ سویی به چشمم نمانده
زبس دیده را چارسو کرده بودم
بدور از تو بسیار با آب دیده
غم سینه را شستشو کرده بودم
از آن گشته ام من مرید نگاهت
که با جان تو را آرزو کرده بودم
همایون علیدوستی(شاعر فعال در حوزه شعر انقلاب)
خورشید انقلاب
باران گرفت و باغ سحر غرق نور شد
دامان ما پر از گل مهر و سرور شد
باران بوسه ریخت ز هر سو به پای گل
دل پیش پای آینه فرش عبور شد
تکبیر ما شکست سبوی شب سیاه
چشم حسود دشمن آیینه کور شد
صدها کبوتر از قفس خاک پر کشید
صیاد از حوالی این باغ دور شد
چشم فرشتگان خدا روشنی گرفت
گاه شکست سطوت دیو غرور شد
تکرار شد حدیث شقایق به کوه و دشت
جنگل دوباره مست ز عطر حضور شد
خورشید انقلاب محمد طلوع کرد
گیتی پر از ترنم سبز ظهور شد
صد کهکشان ستاره از اینجا گذشته است
عمر من و شما به تماشا گذشته است
از مرقد غریب شقایق بهار نیز
با چشمهای گریه ز صحرا گذشته است
باور نمی کنم که از این دست های سرد
دستی رقم زند که چه بر ما گذشته است
بوی ظهور می دهد این سرزمین مگر
خورشید از این کرانه زیبا گذشته است
سر را به تیغ دادن و آیینه رو شدن
به به چه فرصتی ست دریغا گذشته است
دیگر چه جای دست به مرداب دادن است
وقتی که آب از سر دریا گذشته است
ما یکدلیم و گریه و لبخندمان یکی ست
فرزند آدمیم و خداوندمان یکی ست
ما با بهار و چشمه و گل هم قبیله ایم
خرداد و تیر و آذر و اسفندمان یکی ست
گر صد هزار شاخه و برگیم عیب نیست
همچون درخت ریشه پیوندمان یکی ست
یکرنگ همچو خوشه زرین گندمیم
صد دانه ایم و ساقه و آوندمان یکی ست
مانند نی منادی آوای وحدتیم
گلبانگ آسمانی صد بندمان یکی ست
سوگند خورده ایم که با عشق سر کنیم
در عاشقی بهانه سوگندمان یکی ست
ارسال نظر